چاپ کردن این صفحه
08 مرداد 1394

این بود مزد پنجاه سال خدمت به انقلاب و امام؟

جمعی از طلاب و شاگردان آیت الله محمدرضا نکونام، پژوهشگر محبوس در بند ویژه ی روحانیت زندان اوین، در شکواییه ای خطاب به مراجع عظام و علمای اعلام با آنچه بر این مدرس حوزه رفته و وطیفه ی شرعی آنان در قبال این ظلم، پرسیده اند: جایگاه حوزه و علمای آن در نظام اسلامی چیست و آیا می توان با هر بهانه ای، اقدام به هتک و تخریب آن کرد؟

به گزارش سایت کلمه، در این نامه که بخشی از نوشته های آیت الله نکونام نیز در آن آمده است، شاگردان، طلاب و روحانیون حوزه علمیه قم، مخالفت خود را با تهمت و افترا، بخصوص بازی با آبروی حوزه و حوزویان اعلام داشته و هشدار کرده اند که حل مسایل جاری یا کلان کشور با این شیوه ناجوانمردانه، جز خسران و تباهی برای جامعه به دنبال ندارد.

در بخشی از نوشته های آیت الله نکونام، با گلایه از رفتار ماموران در بازجویی ها و بازپرسی ها، آمده است: می گویند کاری می کنیم تا شما از کشور بروید. ولی به قول مرحوم بهشتی: من هسته ام و به ریش این مردم بسته ام! جایی و کسی را ندارم که آن جا بروم. این بود مزد بیش از پنجاه سال خدمت به انقلاب و امام و تدریس و نبوغ!

آیت الله نکونام که در دوران ستمشاهی نیز سابقه بازداشت توسط ساواک را دارد و از منتقدان جریان تحجر در حوزه به شمار می رود، مدتی قبل از بازداشت، از کسانی که به خاطر آشنا نبودن با ابرازهای جدید می گویند اینترنت و فیس بوک حرام است، انتقاد کرده بود. آیت الله محمدرضا نکونام پس از انتشار مطلبی در روزنامه قانون در حالی که وضعیت جسمانی مناسبی نداشت توسط ماموران امنیتی دستگیر و روانه زندان قم شد.

همانطور که در تکمله ی نامه نیز آمده است، نویسندگان نامه پس از ارسال آن برای مراجع و علما و عدم دریافت هر گونه پاسخی بعد از چهل روز، اقدام به انتشار عمومی نامه می کنند.

متن این نامه به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک مراجع معظم تقلید و علمای اعلام (حفظهم الله)
سلام علیکم؛
حوزه های علمیه و علمای شیعه، بخصوص مراجع معظم تقلید همواره به عنوان حصن حصین امت در دوران غیبت کبری، مورد توجه قرار داشته اند. علمای متعهد شیعه با مجاهدات علمی و عملی خویش، پاسداران راستین مکتب بوده اند و چه اموال و انفسی که در این راه بذل نکرده اند و از چه آبروهایی که نبریده اند، تا مکتب صادق آل عبا (علیهم السلام) زنده بماند و شیاطین جن و انس و شیطان صفتان را، قدرت دست یازی به کمتر و کمتر شود. “عباد الرحمن” دین و ایمان این رهروان راستین پیامبران، پس از فتوای مشهور تحریم تنباکو، ماجرای مشروطیت و بویژه پس از انقلاب عظیم ایران اسلامی، توجه دولتمردان، سیاست پیشگان و استعمارگران را به خود و قدرت خدادادی اش جلب کرده است و آنها را وادار ساخته تا از هر راهی برای تضعیف این قدرت لایزال، اقدام کنند.
حضرت آیت الله العظمی محمدرضا نکونام نیز، در این مکتب الهی بالیده و رشد کرده و پس ازسالهای متمادی حضور در دروس خارج حضرات آیات عظام شیخ مرتضی حایری، میرزا هاشم آملی، سید محمدرضا گلپایگانی و محمدعلی اراکی (رحمه الله علیهم اجمعین) خود به کرسی تدریس خارج فقه و اصول تکیه زده است.
ایشان اعتقاد دارند، عمامه تاجی است که بر سر فرشته صفتان قرار میگیرد؛ آنان که جانی دارند به پاکی آب و آیینه و به طراوت فضایی بارانی بر آبشاری که درختان انبوهی را در کنار خود دارد. همانان که از بلندای وجودشان، دانشهای راستین جوشش دارد که منبع آن صحیفه فاطمی است و نسیم خنکای معرفت علوی از وجود آنان برمی خیزد. معرفتی که شهد ولایت را به کام سوختگان در کویر غیبت می ریزد و بر یتیمان آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مهر پدری دارد و از آنان دستگیری می کند. (فرازی از کتاب حضور دلبران؛ اثر معظم له)
متاسفانه در دی ماه سال گذشته، ماجرایی غمبار پیش آمد که به بخشی از آن از زبان حضرت استاد و شکوائیه ای که به محضر قدسی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و استمدادی که از سربازان آن حضرت داشته اند، می پردازیم. این متن در فروردین ماه امسال و ایام بیماری شان که در منزل تشریف داشتند، نگاشته شده است:
“نمی دانم به چه کس یا ارگانی عرض حال داشته باشم! آن قدر می دانم که تنها بی کسی ام، موجب سی سال انگ زدن و پرونده سازی دیروز و امروزی گشته است، بدون آن که کوچک ترین اعتراضی نسبت به آن داشته و یا از خود دفاعی کرده باشم؛ زیرا آن ها که باید کاری را انجام دهند که می دهند و من نیز نسبت به آن ها نه قدرتی و نه اعتمادی داشته ام که واقعیتی را بیان کنم.
تنها عرض حالم را به آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) عنوان می کردم تا یاران آن حضرت، به کمک آیند و حال فردی را جویا شوند که شصت و شش سال دارد و تا به حال، بیش از پنجاه سال تدریس مداوم داشته است و اینک هم چون گذشته به چنگال اختاپوسی نامریی مبتلاست که از چند سال پیش، به جنگ افتاده ای آمده است. من جز علم و تخصص، چیزی ندارم و پدری معنوی چون امام را داشته ام که از دوازده سالگی همراهی اش کرده ام بدون آن که وابستگی گروهی در جانم رخنه کرده باشد؛ بلکه همیشه، اندیشه ای علمی و فرهنگی نسبت به تشیع ولایی، انقلاب و افکار مردمی داشته ام.
آنان روزهایی، بیش از ده ساعت از من پرسش می کردند و می خواستند هرچه را که می گویند، تنها بگویم بله و هم چون طایفه مصوّبه، حرف خود را حق مطلق می پنداشتند و دیگر شنوای حرف دیگری نبودند. برای مثال، می گفتند به شما وحی می شود! تا حرف های بیهوده دیگری چون مسایل منافی اخلاق! با غذاهای پر نمک و
چرب که بسیار زیان آور و نامناسب من بود، مرا به سکته و فشار خون و زیادی قند خون مبتلا ساختند و هرچه گفتم طبیب و دکتر، جوابی نمی دادند. این در حالی است که من در طول عمر، هیچ گونه دارویی مصرف نمی کردم و دفترچه بیمه من گویای آن است و با ورزش زندگی می کردم. این برخوردها، تمامی موجب سکته و امراض
گوناگونی شد که هم اینک به آن مبتلا هستم و رخش توانمند و پهلوانی را به بستر بیماری کشانده اند. این بود مزد بیش از پنجاه سال خدمت به انقلاب و امام و تدریس و نبوغ!
می گویند کاری می کنیم تا شما از کشور بروید. ولی به قول مرحوم بهشتی: من هسته ام و به ریش این مردم بسته ام! جایی و کسی را ندارم که آن جا بروم.
دکتر و بیمارستان و حتی پزشک قانونی، سکته و امراض مرا دنبال و تأیید کرده است. در این مدت، بی آن که حرف های آن ها را زیاد شنیده باشم یا اعتراض کرده باشم، آن ها را پذیرفته ام؛ بدون این که قدرت استماع داشته باشم. دادستان ویژه قم گفت: خدمت آقایی بودم، گفت نابودش کنید، و من به ایشان گفتم: سلام مرا به آن آقا برسانید و بگویید نابودش کردم. هرچه پرسیدم آن آقا کیست، جواب ندادند.
اگر بشود حرفم به گوش رهبر انقلاب برسد، خواسته ام می باشد، و اگر دادرس حقی وجود داشته باشد، از آقای مکارم و دادستان ویژه (مجتهد زاده) و بازپرس آقای انصاری و آقای قاضوی و قاضی پرونده که نام وی را نمی دانم، نسبت به زمینه های گوناگون و برخوردهای نامناسب و ناآگاهی از مسایل علمی و شرعی و اجبار و انکاری که نسبت به این جانب روا داشته اند، شکایت دارم تا ناگفته های فراوانی را مطرح سازم و موقعیت دادگاه. ویژه در قم مشخص گردد که چگونه طیفی و گروهی اداره می شود زیاده عرضی نیست.”

از طرفی دادسرای ویژه قم، با احضار و بازداشت چند تن از شاگردان معظم له و همسران آنها، سعی داشت به منظور پرونده سازی، از شاگردان استاد بر علیه ایشان، شکایت یا اقراری اخذ کند که به لطف خداوند متعال، در این کار شکست خورد. برخی دیگر از شاگردان را نیز تهدید کرده اند تا در کارهای علمی استاد، همکاری نداشته باشند. چنانچه صلاح بدانید و ضرورتی در میان باشد، این افراد حاضرند که با مستندات غیر قابل انکار به خدمت شما برسند.
با نظر به آنچه گذشت و با توجه به لزوم رعایت شرع مقدس در تمامی مسایل خرد و کلان نظام اسلامی، ما شاگردان آیت الله العظمی نکونام و طلاب و روحانیون حوزه علمیه قم، مخالفت خود را با تهمت و افترا، بخصوص بازی با آبروی حوزه و حوزویان اعلام می داریم و معتقدیم حل مسایل جاری یا کلان کشور با این شیوه ناجوانمردانه، جز خسران و تباهی برای جامعه به دنبال ندارد.
در پایان از مراجع معظم تقلید و علمای محترم تقاضا داریم به این پرسش فرزندان حوزوی خود پاسخ گویند که؛ جایگاه حوزه و علمای آن در نظام اسلامی چیست و آیا می توان با هر بهانه ای، اقدام به هتک و تخریب آن کرد؟

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
جمعی از طلاب و روحانیون حوزه علمیه قم و شاگردان آیت الله العظمی نکونام
۴۹/۲/۳۲

پی نوشت:
با توجه به شناخت دقیق مراجع معظم تقلید و علمای اعلام حوزه از شخصیت معنوی و علمی آیت الله العظمی نکونام و وقوف بر بی گناهی ایشان و با توجه به اینکه حدود چهل روز از تاریخ نامه شاگردان معظم له می گذرد ولی هنوز پاسخ و واکنشی از ناحیه آن بزرگواران مشاهده نشده است، احتمال عدم اطلاع ایشان از محتوای نامه قوت می گیرد.

ما شاگردان آیت الله العظمی نکونام چاره را در این دیدیم که با عمومی کردن متن نامه، تکلیف شرعی خود را راجع به مفاد روایت “النصیحه لأئمه المسلمین” ادا شده بیابیم.

جمعی از طلاب و روحانیون حوزه علمیه قم و شاگردان آیت الله العظمی نکونام
۴۹/۵/۱

 

سحام